گذشت
امام رضا(ع): (فى قَولِهِ تَعالى: (فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَميلَ) ـ : عَفوٌ مِن غَيرِ عُقوبَةٍ و َلا تَعنيفٍ وَ لا عَتبٍ)
درباره آيه «پس گذشت كن گذشتى زيبا…» فرمودند: مقصود، گذشت بدون مجازات و تندى و سرزنش است.
اعلام الدين ص307
امام رضا(ع): (فى قَولِهِ تَعالى: (فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَميلَ) ـ : عَفوٌ مِن غَيرِ عُقوبَةٍ و َلا تَعنيفٍ وَ لا عَتبٍ)
درباره آيه «پس گذشت كن گذشتى زيبا…» فرمودند: مقصود، گذشت بدون مجازات و تندى و سرزنش است.
اعلام الدين ص307
وقتى صداقت یک روباه زیر سوال میرود……!!!!
کلیپی برگرفته از یکی از کانالهای خارجی یک ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺣﺶ ﺭا ﭘﺨﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩ.
نشاﻥ مى داد یک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ تعدادى ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍ ﺭا ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩند ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ۱۰-۲۰ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ یک ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ یک ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ؛ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺗﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍلآﻥ مى رود ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎنش را مى آورد…
ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ یک ﺭوﺑﺎﺕ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ، ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩند ﻭ آﻭﺭﺩند در ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ مخفى اش ﮐﺮﺩند ﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﯾﻌﯽ خاص ﺍﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ تا ﺍﺛﺮ ﺑﻮ ﺭا ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ببرند.
* ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ همان ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ ۷-۸ ﺗﺎ ﺭﻭﺑﺎﻩ دیگر آمدند ﺳﺮ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺍﻭﻝ، ﻫﺮچه ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻣﺮﻏﻬﺎ ﺭا ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩند؛ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺮﺩند ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
آن ۷-۸ ﺗﺎ ﺭفتند ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺸﺘﻦ ﮐﺮﺩ.
ﺟﺎلب ﺍین ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مدام ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﺮش را ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﮐﻪ ﺩاشتند ﺩﻭﺭ مى شدند ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿد !
محققین ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﮐﻤﯽ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩند ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺩﻳﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ؛ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺑﺎ ﺩﻧﺪاﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ.
* ﺍﯾﻦ ﺗﯿﻢ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ آمدند ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ هماﻥ ﮐﺎﺭ ﺭا ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩند ﻭ ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺳﻮﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ و بوى مرغها را با اسپرى پاک کردند. ﺭﻭﺑﺎه ها ﻭﻗﺘﯽ دوباره ﺭﺳﯿﺪند ﻫﺮچه ﮔﻮﺩﺍﻟﻬﺎ ﺭا گشتند ﻭ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪند، ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺭا نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩیگر ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ماﻧﺪ.ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ای ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﮏ ﮐﺮﺩند، ﺩﯾﺪند ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺮﺩﻩ…
ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻻﺷﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮑﯽ ﺑﺮﺩند ﻭ ﮐﻠﯽ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩند؛ ﺩﯾﺪند ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻋﮑﺴﻬﺎ ﻭ آﺯﻣﺎﯾﺸﺎﺕ نشاﻥ مى دهد ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮاﻥ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﯾﮏ ﺷﻮﮎ ﻋﺼﺒﯽ، ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ!
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ ﮔﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ است ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ مى کند ﺻﺪﺍﻗﺘﺶ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﺰند ﻭ ﻣﯿﻤﯿﺮد؛ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮد…
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ زیادند کسانی که می آیند ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺯباﻥ مى آورند، ﺑﻌﺪ ﺟﺎلب اینکه ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﻭغ هایشان آﺷﮑﺎﺭ مى شود، ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮوند ﻭ ﺍﺻﻼً ﺧﻢ ﺑﻪ ابرﻭ نمى آورند ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺎک تر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ، ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ…
ﭼﻘﺪﺭ زشت است ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮسد ﮐﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺍﺯ او ﺩﺭ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺸﯽ ﺑﮕﯿﺮند.
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ.
ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ گرچه بى رﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ تکان دهنده اى ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺖ…
نمى گویم “انسان” باشیم؛ مى گویم “با اخلاق” باشیم!
“با اخلاق” که باشیم، حتما “انسان” هم هستیم…
امام خمینی(ره)
همسر امام خمینی(ره) ایشان را اینگونه توصیف میکردند: امام(ره) همیشه احترام مرا داشتند. هیچ وقت با تندی صحبت نمیكردند. اگر لباس و حتی چای میخواستند، میگفتند: (ممكن است بگویید فلان لباس را بیاورند؟) گاهی اوقات هم خودشان چای میریختند. در اوج عصبانیت، هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیكردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف میكردند. تا من نمیآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیكردند. به بچهها هم میگفتند صبر كنید تا خانم بیاید. ولی این طور نبود كه بگویم زندگی مرا با رفاه اداره میكردند. طلبه بودند و نمیخواستند دست، پیش این و آن دراز كنند، دلشان میخواست با همان بودجه كمی كه داشتند، زندگی كنند، ولی احترام مرا نگه میداشتند و حتی حاضر نبودند كه من در خانه كار بكنم. همیشه به من میگفتند: جارو نكن.اگر میخواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، میآمدند و میگفتند: بلند شو، تو نباید بشویی. من پشت سر ایشان اتاق را جارو میكردم و وقتی منزل نبودند، لباس بچهها را میشستم. یك سال كه به امامزاده قاسم رفته بودیم، كسی كه همیشه در منزلمان كار میكرد با ما نبود. بچهها بزرگ شده و دخترها شوهر كرده بودند. وقتی ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشویم. ایشان همین كه دیدند من دارم ظرفها را میشویم، به فریده، یكی ازدخترها كه در منزل ما بود، گفتند: فریده! بدو. خانم دارد ظرف میشوید.
آیت الله شهید بهشتی(ره)
همسر شهید بهشتی میگوید: ایشان بسیار مهربان بود، با من که همسرش بودم مثل یک پدر رفتار میکرد. از بس که مهربان بود و خوش اخلاق، همیشه احساس میکردم با پدرم روبرو هستم. در مدت 29 سال زندگی مشترک حتی یک بار کاری نکرد که من از او دلخور شوم. با بچههایش هم همینطور. با همه رفیق بود. یک بار نشد سر بچهها داد بزند. همنشینی با او واقعا لذت بخش بود. او از دروغ و غیبت و صفات رذیله نفرت داشت. الگوی به تمام معنی بود چه در جامعه و چه در خانواده. ما کوچکترین چیزی از ایشان ندیدیم که ناراحتمان کند.
به رغم خستگی زیاد همیشه شاداب و سرحال وارد خانه میشد، اول با من و بعد با همه بچهها احوال پرسی میکرد، هرگز نشد قبل از من با دیگران احوالپرسی کند، و بعد از احوالپرسی با بچهها از من میپرسید: «امروز چه کردید؟ مشکلی پیش نیامد؟ کمکی از دستم بر میآید؟ و…
او دائما به بچهها توصیه میکرد که رعایت حال من را بکنند و در کارها کمکم کنند که به زحمت نیفتم. هر وقت مریض میشدم همه کارهایش را خودش انجام میداد و از من پرستاری میکرد و حتی غذا هم میپخت.
منزلمان را با سلیقه خودش و کمترین هزینه ساخت. او به جای این که از سنگ استفاده کند به کارگران گفت که دیوارها را با سیمان قرمز و سفید به صورت متناوب به شکل لوزی درست کنند که از دور بسیار زیباتر از سنگ بود، به همین دلیل خیلیها میگفتند اینها خانهشان تشریفاتی است در حالی که در واقع مصالحی که به کار برده بودیم سیمان ساده بود؛ منتهی آقای بهشتی آدم بسیار با سلیقه و با ذوقی بود.
هرگز به یاد ندارم حتی یک کلمه تحقیر آمیز به من گفته باشد. او هر ماه 10 درصد از حقوقش را به من میداد و میگفت: خانم این غیر از مخارج خانه است و به شما تعلق دارد.
به نشاط من و بچهها خیلی توجه داشت. با توجه به این که مراکز تفریحی بیرون از خانه معمولا جو سالمی نداشتند، برای همین او تا جایی که امکان داشت وسایل تفریح بچهها را در خانه فراهم میکرد. مثلا برای پسرها وسایل نجاری خریده بود. در زیرزمین خانه هم برایشان میز پینگ پنگ گذاشته بود. نوارهای متعدد قرآن، ماشین تایپ، دوچرخه و خلاصه هر چه که در وسعش بود برای بچهها میخرید که خیلی نیازمند رفتن به مراکز تفریحی نباشند. جمعهها را هم که کلا به آنها اختصاص میداد. وقتی هم که بچهها پای تلویزیون مینشستند با لحن مهربانی میگفت: حیف نیست هوای به این خوبی و گل و سبزه و باغچه را کنار بگذارید و پای تلویزیون بنشینید؟ بعد هم بچهها را تشویق میکرد که در باغبانی و چیدن علفهای هرز باغچه کمکش کنند.
آیت الله شهید مطهری(ره)
همسر شهید مطهری(ره) میگوید: من در شرایط بسیار مرفهی بزرگ شده بودم، آن روزها درس خواندن دخترها هم مشکل و هم بعید بود اما من در همان شرایط زبان فرانسه میخواندم ، و مادرم راضی نبود من در فشار و فقر زندگی یک فرد روحانی گرفتار شوم اما من به قضاوت پدرم اعتماد داشتم. حدود یک سال که از ازدواج من و آقای مطهری گذشت، کم کم متوجه سجایای اخلاقی ایشان شدم و فهمیدم که پدرم بزرگترین لطف را به من کرده است.
ایشان به قدری دقیق بود که ظاهرا بار اولی که من چشمم به اتاق محقر ایشان افتاده بود کمی به خود لرزیده بودم که از نگاه تیزبین ایشان پنهان نمانده بود. البته من خودم چیزی یادم نیست ولی آقای مطهری میگفتند متوجه شده و کمی برای من نگران شده بودند.
سختی معیشت امر دشواری است اما هنگامی گه زن در کنار مردی فهمیده، با تجربه، حساس، دقیق، و در مجموع انسان کاملی قرار میگیرد این چیزها ارزش خود را از دست میدهند.
همدلی، انس، و علاقهای که بین من و آقای مطهری ایجاد شد، هر مشکلی را در نظرم کوچک جلوه میداد. اوایل بی تجربگی میکردم و آقا متوجه ناراحتیم میشدند، ولی کم کم خود را تربیت کردم.
برگرفته ازسایت تبیان
هُوَ الَّذِی یسَیرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَینَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ(یونس/22)
او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر میدهد؛ زمانی که در کشتی قرارمیگیرید، و بادهای موافق آنان را (بسوی مقصد) حرکت میدهد و خوشحال میشوند، ناگهان طوفان شدیدی میوزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها میآید؛ و گمان میکنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص میخوانند که: «اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی، حتما از سپاسگزاران خواهیم بود!»
الإمامُ الباقرُ عليهالسلام :
قـالَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله و سلّم : ما آمَنَ بي مَن باتَ شَبْعانَ وجارُهُ جائعٌ . قالَ : وما مِن أهلِ قريةٍ يَبِيتُ و فيهِم جائعٌ ، يَنظُرُ اللّهُ إليهِم يومَ القِيامَةِ .
امام باقر عليهالسلام :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم فرمود : به من ايمان نياورده است آن كه شب را با شكم سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد . فرمود : اهل هر آبادى كه شب را بگذرانند و در ميان ايشان گرسنه اى باشد ، روز قيامت خداوند به آنان نظر (رحمت) نمىافكند .
الكافي : 2 / 668 / 14 منتخب ميزان الحكمة : 124
عزیز من ، خواهر من چجوری بگم بعضی اطرافیان ما اینطوری اند دیگه!!
شاعر میگه : چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.
من میگم :گوش ها را باید شست گاهی نباید شنید….
اگر دیدی گل یاسی به روی چهره نم دارد
مپرس از درد و اندوهش مجال گریه کم دارد
نشاط صبحِ باغی را اگر طوفان به هم می زد
مپرس از باغبان حال نهالی را که غم دارد
چنان چه جسم بانویی شباهنگام تشییع شد
مپرس از مدفنش دیگر، ببین اصلاً حرم دارد؟!
به عکس قوم مشکوکی که بد کردند با زهرا
یقین کن روی رفتاری که دستت با قلم دارد
به رغم ظنّ عابرها زنی با چادری خاکی
و حتّی صورتی نیلی ضمیری محترم دارد
خلاف فعل بدکاران اگر سیلی نکشت او را
به پهلویش نباید زد که طفلی در شکم دارد
نمی خواهم برنجانم کسی را بی سبب اما
چگونه مرگ یک مادر چهل تن متهم دارد؟
شاعر: حاج محمد رضا مقدم
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : کارگران مشغولند،کار احداث ضریح
کاش روزی بنویسند به دیوار بقیع : چند روزی مانده به اتمام ضریح
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : مهدی فاطمه آید، به تماشای ضریح
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : عید امسال، نماز، صحن بقیع
کاش روزی بنویسند به دیواربقیع : فلش راهنما ،مرقد زهرای شفیع
میخواهیم تا آخر شب حداقل ٩/٠٠٠/٠٠٠/٠٠٠/٠٠٠/٠٠٠/٠٠٠ نفر به مادر پهلوشکستمون صلوات بفرستن
خودم شروع میکنم :
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سِرِ المُستَودع فیها بِعَدد ما احاطَ به عِلمُک