اخلاق بزرگان در کلام همسران
امام خمینی(ره)
همسر امام خمینی(ره) ایشان را اینگونه توصیف میکردند: امام(ره) همیشه احترام مرا داشتند. هیچ وقت با تندی صحبت نمیكردند. اگر لباس و حتی چای میخواستند، میگفتند: (ممكن است بگویید فلان لباس را بیاورند؟) گاهی اوقات هم خودشان چای میریختند. در اوج عصبانیت، هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیكردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف میكردند. تا من نمیآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیكردند. به بچهها هم میگفتند صبر كنید تا خانم بیاید. ولی این طور نبود كه بگویم زندگی مرا با رفاه اداره میكردند. طلبه بودند و نمیخواستند دست، پیش این و آن دراز كنند، دلشان میخواست با همان بودجه كمی كه داشتند، زندگی كنند، ولی احترام مرا نگه میداشتند و حتی حاضر نبودند كه من در خانه كار بكنم. همیشه به من میگفتند: جارو نكن.اگر میخواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، میآمدند و میگفتند: بلند شو، تو نباید بشویی. من پشت سر ایشان اتاق را جارو میكردم و وقتی منزل نبودند، لباس بچهها را میشستم. یك سال كه به امامزاده قاسم رفته بودیم، كسی كه همیشه در منزلمان كار میكرد با ما نبود. بچهها بزرگ شده و دخترها شوهر كرده بودند. وقتی ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشویم. ایشان همین كه دیدند من دارم ظرفها را میشویم، به فریده، یكی ازدخترها كه در منزل ما بود، گفتند: فریده! بدو. خانم دارد ظرف میشوید.
آیت الله شهید بهشتی(ره)
همسر شهید بهشتی میگوید: ایشان بسیار مهربان بود، با من که همسرش بودم مثل یک پدر رفتار میکرد. از بس که مهربان بود و خوش اخلاق، همیشه احساس میکردم با پدرم روبرو هستم. در مدت 29 سال زندگی مشترک حتی یک بار کاری نکرد که من از او دلخور شوم. با بچههایش هم همینطور. با همه رفیق بود. یک بار نشد سر بچهها داد بزند. همنشینی با او واقعا لذت بخش بود. او از دروغ و غیبت و صفات رذیله نفرت داشت. الگوی به تمام معنی بود چه در جامعه و چه در خانواده. ما کوچکترین چیزی از ایشان ندیدیم که ناراحتمان کند.
به رغم خستگی زیاد همیشه شاداب و سرحال وارد خانه میشد، اول با من و بعد با همه بچهها احوال پرسی میکرد، هرگز نشد قبل از من با دیگران احوالپرسی کند، و بعد از احوالپرسی با بچهها از من میپرسید: «امروز چه کردید؟ مشکلی پیش نیامد؟ کمکی از دستم بر میآید؟ و…
او دائما به بچهها توصیه میکرد که رعایت حال من را بکنند و در کارها کمکم کنند که به زحمت نیفتم. هر وقت مریض میشدم همه کارهایش را خودش انجام میداد و از من پرستاری میکرد و حتی غذا هم میپخت.
منزلمان را با سلیقه خودش و کمترین هزینه ساخت. او به جای این که از سنگ استفاده کند به کارگران گفت که دیوارها را با سیمان قرمز و سفید به صورت متناوب به شکل لوزی درست کنند که از دور بسیار زیباتر از سنگ بود، به همین دلیل خیلیها میگفتند اینها خانهشان تشریفاتی است در حالی که در واقع مصالحی که به کار برده بودیم سیمان ساده بود؛ منتهی آقای بهشتی آدم بسیار با سلیقه و با ذوقی بود.
هرگز به یاد ندارم حتی یک کلمه تحقیر آمیز به من گفته باشد. او هر ماه 10 درصد از حقوقش را به من میداد و میگفت: خانم این غیر از مخارج خانه است و به شما تعلق دارد.
به نشاط من و بچهها خیلی توجه داشت. با توجه به این که مراکز تفریحی بیرون از خانه معمولا جو سالمی نداشتند، برای همین او تا جایی که امکان داشت وسایل تفریح بچهها را در خانه فراهم میکرد. مثلا برای پسرها وسایل نجاری خریده بود. در زیرزمین خانه هم برایشان میز پینگ پنگ گذاشته بود. نوارهای متعدد قرآن، ماشین تایپ، دوچرخه و خلاصه هر چه که در وسعش بود برای بچهها میخرید که خیلی نیازمند رفتن به مراکز تفریحی نباشند. جمعهها را هم که کلا به آنها اختصاص میداد. وقتی هم که بچهها پای تلویزیون مینشستند با لحن مهربانی میگفت: حیف نیست هوای به این خوبی و گل و سبزه و باغچه را کنار بگذارید و پای تلویزیون بنشینید؟ بعد هم بچهها را تشویق میکرد که در باغبانی و چیدن علفهای هرز باغچه کمکش کنند.
آیت الله شهید مطهری(ره)
همسر شهید مطهری(ره) میگوید: من در شرایط بسیار مرفهی بزرگ شده بودم، آن روزها درس خواندن دخترها هم مشکل و هم بعید بود اما من در همان شرایط زبان فرانسه میخواندم ، و مادرم راضی نبود من در فشار و فقر زندگی یک فرد روحانی گرفتار شوم اما من به قضاوت پدرم اعتماد داشتم. حدود یک سال که از ازدواج من و آقای مطهری گذشت، کم کم متوجه سجایای اخلاقی ایشان شدم و فهمیدم که پدرم بزرگترین لطف را به من کرده است.
ایشان به قدری دقیق بود که ظاهرا بار اولی که من چشمم به اتاق محقر ایشان افتاده بود کمی به خود لرزیده بودم که از نگاه تیزبین ایشان پنهان نمانده بود. البته من خودم چیزی یادم نیست ولی آقای مطهری میگفتند متوجه شده و کمی برای من نگران شده بودند.
سختی معیشت امر دشواری است اما هنگامی گه زن در کنار مردی فهمیده، با تجربه، حساس، دقیق، و در مجموع انسان کاملی قرار میگیرد این چیزها ارزش خود را از دست میدهند.
همدلی، انس، و علاقهای که بین من و آقای مطهری ایجاد شد، هر مشکلی را در نظرم کوچک جلوه میداد. اوایل بی تجربگی میکردم و آقا متوجه ناراحتیم میشدند، ولی کم کم خود را تربیت کردم.
برگرفته ازسایت تبیان